نیستان یخی



 

تیغ به خفیه میخورم آه نهفته میکنم گوش کجا که بشنود ناله زار خامشان

 

دیگه چن وقته ناراحت نمیشم؛ یعنی خیلی ناراحت میشم.

خب خیلی سخته بخوای هر روز فکرا کلیشه ای رو تو بشقاب فی زنگ زده

میل کنی ولی اینم مثل چیزا دیگه برام عادی شده 

نه عادت نکردم بهش فقط بی تفاوتم اون خنده متمایل به چپ صورتم رو بهش نشون میدم

تصمیم گرفتم یکم بدتر بشم،در واقع بدتر نفس بکشم.

شاید همه چی عوض بشه ولی فکر نمیکنم به نفع من باشه یا حداقل این یکی ابدی میمونه

شاید هیچوقت خودمو نشناسم ولی فراموش نمیکنم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب


 

تیغ به خفیه میخورم آه نهفته میکنم گوش کجا که بشنود ناله زار خامشان

 

دیگه چن وقته ناراحت نمیشم؛ یعنی خیلی ناراحت میشم.

خب خیلی سخته بخوای هر روز فکرا کلیشه ای رو تو بشقاب فی زنگ زده

میل کنی ولی اینم مثل چیزا دیگه برام عادی شده 

نه عادت نکردم بهش فقط بی تفاوتم اون خنده متمایل به چپ صورتم رو بهش نشون میدم

تصمیم گرفتم یکم بدتر بشم،در واقع بدتر نفس بکشم.

شاید همه چی عوض بشه ولی فکر نمیکنم به نفع من باشه یا حداقل این یکی ابدی میمونه

شاید هیچوقت خودمو نشناسم ولی فراموش نمیکنم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب


سهم ما عادلانه نیست 

پس وقتی اینو میدونی دیگه نیازی نیست برا خودت قانون،کلیشه و ترس قرار بدی

تو میتونی در یه جمع با دست غذا بخوری! اصلا هم زشت نیست

برا خودت دنیا جدا داشته باشی،آرزو ها عجیب کنی،تو فصل بهار از قشنگیا پاییز بگی

داستانت رو از آخر به اول بنویسی یا مث من پازل نوشته هات بی ربط و داستان هات

هرکدوم چند صفحه بهم ریخته باشه

من عاشق اینم یه کلبه تو دل برف و سرما داشته باشم با چندتا درخت کنار خونم

یه جا که هیچ اسمی نداره

 

آره آرزوی عجیب کن میتونی باهاشون خوشحال باشی مث من ولی عادلانه نیست فکر نکنم برآورده بشن.

 

 

 


 

تیغ به خفیه میخورم آه نهفته میکنم گوش کجا که بشنود ناله زار خامشان

 

دیگه چن وقته ناراحت نمیشم؛ یعنی خیلی ناراحت میشم.

خب خیلی سخته بخوای هر روز فکرا کلیشه ای رو تو بشقاب فی زنگ زده

میل کنی ولی اینم مثل چیزا دیگه برام عادی شده 

نه عادت نکردم بهش فقط بی تفاوتم اون خنده متمایل به چپ صورتم رو بهش نشون میدم

تصمیم گرفتم یکم بدتر بشم،در واقع بدتر نفس بکشم.

ادامه مطلب


دیگه هیچی نیست تو حوض عقیده ها
یه تن مونده که نمی‌خواد بشه اسیر خاک

بازم منم نشستم دنیا می‌چرخه دور سرم
تجربه خوبی بود احمق بودن 
در لحظه بر باااد رفت نرسید فرداا 

من هنوز عاشق پس زمینه ها خاکستری مث من عوض نشد معلوم نیست طبیعت و رنگش 
زمستون سرد بود ترک میخورد دیوار گلی گرمم نمیکنه چای کم رنگ بعدا بعدا
زبون ساده دستا مبهم قاصدکا نخوندن، نرقصیدن با من

 

 

 

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها